سردی گرفت شعر من اندرین زمان
زین مردمان مدام، خداحافظی کنم
خط عبور ما زین قافله جداست
با هر چه رسم ونام ، خدا حافظی کنم
بگو وقتی می رفتی چرا چشم هایت همچنان تَر بود؟
تنها آرزویت چه بود آن آخرین دقیقه های خداحافظی
می خواستی خنده های خواهرانت را آیا ببینی؟
یا مویه های داغدار مادرت را در هوای خداحافظی
نه ! نفرین نکن باشد؟ تو راحت شدی ، رفتی ، خوابیدی
تو مهربانی هنوز هم در این آخرین لحظه های خداحافظی
خداحافظ ای یاد تو تار و پودم
خداحافظ ای قبله هر سجودم
خداحافظ ای تکه ای از حیاتم
خداحافظ ای خنده تو ثباتم
بوی باران می دهد باز ، لحظه های خداحافظی
سلام بده به شب ، به خواب ، دم دمای خداحافظی
چقدر معصومانه واژه ها را طی می کردی
حالا رسیدی به آخرین هجا های خداحافظی
خداحافظ ای بی تو من بی پناهم
خداحافظ ای روشنی در نگاهم
خداحافظ ای بوسه عاشقانه
خداحافظ ای شادیم را بهانه
سردی گرفت شعر من اندرین زمان
زین مردمان مدام، خداحافظی کنم
خط عبور ما زین قافله جداست
با هر چه رسم ونام ، خدا حافظی کنم
خداحافظ ای قصه بی کرانه
خداحافظ ای لحن تو چون ترانه
خداحافظ ای گریه های شبانه
خداحافظ ای اشک تو تازیانه
دست هایت را موقع رفتنت خوب نگاه کن
ببین چقدر پاک و روشنست برای خداحافظی !
حالا که رفته ای واژه های تازه هم گریه می کنند
نگاه کن چه عالمی دارد این گریه های خداحافظی
این نیست مرام ما ، ولی بدان
با عشق بی مرام ، خداحافظی کنم
درد است اندرین سینه نهان ولی
زین درد نقره فام ، خداحافظی کنم
خداحافظ ای سوخت این دل ز دستت
خداحافظ ای عشق من چشم مستت
خداحافظ ای گل، گل پرپر من
خداحافظ ای با بی وفا دلبر من
بگذار نا تمام ، خدا حافظی کنم
با دل پر کلام ، خداحافظی کنم
چون نیست مجال نقل ،هیهات
بگذار در سلام ، خداحافظی کنم
خداحافظ ای چشمه روشنایی
خداحافظ ای قربت و آشنایی
خداحافظ ای قصه ناتمامم
خداحافظ ای روح خواب و خیالم
خداحافظ ای خواب شیرین مــن
خداحافظ ای عشق دیرین من
خداحافظ ای سربـــه سر زندگی
خداحافظ ای دین و آیین مـــن
خداحافظ ای شادی لحظه هایم
خداحافظ ای مهربان خیالم
خدا حافظ ای راز پنهان قلبم
خداحافظ ای شادمانی هر دم
خداحافظ ای اشک جاری ز چشمم
خداحافظ ای عشق پاک سرشتم
خداحافظ خداحافظ ، عزیزِ مهربانِ من
تو ای تنها ستاره در تمامِ کهکشانِ من
خداحافظ خداحافظ سرآغازِ کتابِ من
تو ای مرموزِ راز آلود ، سوالِ بی جوابِ من
خداحافظ ای ناله های شبانه
خداحافظ ای عاشق بی بهانه
خداحافظ ای شور عشق و جدایی
خداحافظ ای لحظه ی آشنایی
خداحافظ خداحافظ ، ای عشقِ جاوِدانِ من
همیشه همدم و همراز ، تو ماهِ آسمانِ من
خداحافظ خداحافظ سیَه چشمِ سیه گیسو
تو که قلبِ مرا کردی به سحرِ چشمِ خود جادو
خداحافظ ای شوکت بودنـــــــــم
خداحافظ ای مهر زرین مـــن
خداحافظ ای خنده و گریــــــه ام
خداحافظ ای سوگ دیرین مـن
خداحافظ خداحافظ ، تو ای زیباتر از رویا
خداحافظ خداحافظ ، تو ای آبی تر از دریا
خداحافظ خداحافظ ، تو ای جاری مثالِ رود
خداحافظ خداحافظ ، همیشه تا ابد بدرود
خداحافظ ای برگ پاییزی راه
خداحافظ ای بودنت گاه و بی گاه
خداحافظ ای برده ی بیقراری
خداحافظ ای ساز ناسازگاری
خداحافظ ای اشک شبهای هجـــر
خداحافظ ای رخنه در دین من
خداحافظ ای بیم و امیـــــــد دل
خداحافظ ای وهم رنگین مــــن
خداحافظ ای ناشر دفتر درد
خداحافظ ای دوری ام در دلت سرد
خداحافظ ای صاحب این دل من
تو را می سپارم به این خالق تن
خداحافظ ای ماه شب های تارم
خداحافظ ای درد جانسوز جانم
خداحافظ ای عشق روزای خوبم
خداحافظ ای شور و شوق حضورم
جدایی هزار لیلی و مجنون دارد
جدایی بسی دل پر ز خون دارد
عاشق یک آرزو دارد جدایی
جدایی ولی بسیار عاشق دارد
جدایی طعم شیرینی ندارد
ولیکن چاره ای در سر نهان نیست
جدایی آسمان ها گریه دارد
ولی افسوس کان را آسمان نیست
به سرنوشت بیندیش که چگونه تصویر گر جدایی هاست
برمن خرده مگیر چراکه جبر زمانه از آغاز هر زمانه از آغاز هر سلامی بدرود می رسد
خدا حافظ
خدا حافظ تو ای تنها سلام من
خداحافظ طلوع من غروب من
خداحافظ تو ای محبوب خوب من
گفتی خداحافظ
گفتم نمی خواهی مرا؟ باشد نخواه
اما ای کاش می گفتی چرا؟
از دست دادمت به راحتی یک نفس
به آسانی یک پلک
سخت ست ولی انگار باید بگویم خداحافظ
ای تمام آن چه دارای ام بودی در این روزگار سخت خداحافظ
ببین مرا چه گونه جادو کردی ؟
هنوز هم نمی توانم آن گونه که بودم باشم
هنوز هم نمی توانم مدت ها بعد از نبودنت انسان دیگری را آنگونه که تو را ساختم برای خود بسازم
سخت ست اما خداحافظ
خداحافظ همیشه سخت ترین کلمه است برای بازگفتن
بر لب که بیاید دیگر باید رفت !
می روی ؟
و من از تو جدا ماندم ولی ای کاش میم ردم
برو دیگر که دل از غم رها کردم
خداحافظ
خداحافظ که دیگر بر نمی گردم
باشد میروم
اما چمدانم را با خود نمی برم
روزهای بی تو بودن به اندازه ی کافی سنگین است
روزی مخاطب تمام جملاتت من بودم
نمی دانی چه درد سختی است خلع مقام شدن!
متاســـفم برای اینکه نگـــفتم چقـــد وسعت داشت اقیانوس قلبم
وقت نشـــد تشـــکرکنم بابت آرامشی که هنگام حضـــور باتـــو داشتم
متاسفم که گفتم دوســـتت دارم
نمی دانستم جهانـــم چه خالــــــــــــی می شود در گفتن چیزهایی که نباید بگویم !
بدون خداحافظی رفتی
اما من پنجره را تا قیامت باز می گذارم
تا یک روز از خم کوچه نمایان شوی
و برایم دستی تکان دهی !
باور دارم نیازی نیست به یاد کسی که رفته باشم !
اولش ترسناک است و بعد دردناک تر و بعد آزاد و رها و شاد …
خدا نگهدا فراموشت می کنم
ای کاش آشنایی ها نبود یا به دنبالش جدایی ها نبود
یا مرا با او نمی کردی آشنا
یا مرا از او نمی کردی جدا
می شه مثل یه قطره اشک بعضیا رو از چشمت بندازی
ولی هیچ وقت نمی تونی جلوی اشکی رو بگیری
که با خدا حافظی بعضی ها از چشمت جاری می شه !
گفتی محبت کن برو
باشد خداحافظ ولی
رفتم که تو باور کنی
دارم محبت می کنم
اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت ساده است
نه اینکه می شه باور کرد دوباره آخر جاده است
خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها
بدونی بی تو و با تو همینه رسم این دنیا
از زندگیت بیرون می روم برای همیشه
مثل همیشه عقربه ها نمی گذارند حرف بزنم
خیلی دیر است می دانستم دیر می شود
تا بیشتر از ایندیر نشده خداحافظ …
خداحافظ گل لادن
تموم عاشقا باختن
ببین شب گریه هامو
چه زندونی برام ساختن
خدا حافظ گل پونه
گل تنهای بی خونه
لا لایی ها دیگه خوابی
به چشمونم نمی شونه
تو این رویای سر در گم
خدا حافظ گل گندم
تو هم بازیچه ای بودی
تو دست سرد این مردم
خدا حافظ گل پونه
که بارونی نمی تونه
طلسم غم رو بر داره
از این پاییز دیوونه
خدا حافظ گل مریم
گل مظلوم و پر دردم
نشد با این تن زخمی
به آغوش تو بر گردم
نشد تا بغض چشمات رو
به خواب قصه بسپارم
از این فصل سکوت و شرم
غم بارون رو بردارم
پرستو ها چرا پرواز کردید
جدایی را شما آغاز کردید
خوشا آنانکه دلداری ندارند
به عشقو عاشقی کاری ندارند
خداحافظ برای تو رهایی
برای من فقط درد جدایی
خداحافظ برای تو چه آسان
ولی قلبم ز واژه اش چه سوزان
خداحافظ طلوعم
خداحافظ غروبم
خدا حافظ تو ای تنها امیدم
خدانگهدار عزیزم اما نمیشه باورم
توی چشام نگاه نکنی این لحظه های آخرم
آخه چطور دلم بیاد
چشماتو گریون ببینم !
می رم ولی این و بدون
چشم انتظارت می شینم
می رم ولی گریه نکن
نذار از عشقت بمیرم
می رم تو اوج بی کسی
با عکست آروم بگیرم
می رم ولی بدون یکی
خیلی تو رو دوست داره
یکی که از دوریه تو
سر به بیابون می زنه
خدانگهدار عزیزم
دارم می رم از این دیار
اینجا کسی منو نخواست
تو هم منو تنها بذار
ای که از اول جاده
به سکوت شدی گرفتار
منو از خاطره کم کن
تا ابد خدا نگهدار
میروم شاید کمی حال شما بهتر شود
میگذارم با خیالت روزگارم سر شود
خدا حافظ برای همیشه bye 4 ever
پایان راه کاملاً پیداست
می دهم قابش کنند
کنایه هایت را به رسم یادگاری
و به همان دیوار می آویزمش !
جای همان دستخط تماشایی
برو ای خوب من هم بغض دریا شو خداحافظ !
برو با بی کسی هایت هم آوا شو خداحافظ !
تو را با من نمی خواهم که ما معنا کنم دیگر
برو با یک من دیگر بمان ما شو خداحافظ !
قصه به پایان رسید و من همچنان در خیال چشمان سیاه توام که داده فریبم
قصه به پایان رسید و من هنوز بی عشق تو از تمام رویا ها دلگیرم
نمیتونم ببخشمت
دور شو برو نبینمت
تیکه ای بودی از دلم
گندیدی و بریدمت
از تو تنها یک حس مانده با من امشب
که تو را گم بکنم پیش بیهودگی احساسم
آخرین بار سلام !
آخرین بار خدا حافظ !
شبیه برگ پاییزی پس از تو قسمت بادم
خداحافظ ولی هرگز نخواهی رفت از یادم
خداحافظ و این یعنی در اندوه تو می میرم
در این تنهایی مطلق که می بندد به زنجیرم
همیشه از همان ابتدای آشنایی مان در هراس چنین روزی بودم
و کابوس خداحافظی را میدیدم اکنون
شد آنچه نباید می شد
خداحافظ دلیل بودنم خداحافظ
فکر می کردم آنقدر از نگاهم بیزار شده ای که دور دور رفته ای
اما دور شده بودی تا پا به پا شدنت را نبینم و اشک های خداحافظی را !
تو که می دانستی با چه اشتیاقی خودم را قسمت می کنم
پس چرا زودتر از تکه تکه شدنم جوابم نکردی
برای خداحافظی خیلی دیر بود خیلی !
و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد
و برف نا امیدی بر سرم یک ریز می بارد
چگونه بگذرم از عشق از دلبستگی هایم
چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم
خداحافظ تو ای همپای شب های غزل خوانی
خداحافظ به پایان آمد این دیدار پنهانی
خداحافظ بدون تو گمان کردی که می مانم
خداحافظ بدون من یقین دارم که می مانی
حالا که رفتنی شده ای قبول خداحافظ اما لااقل این نکته را بدان
آهن قراضه ای که چنان گرم گرم گرم در سینه می تپید دلم بود نا مهربان
روزی صد بار با هم خداحافظی کردیم
اما افسوس معنای خداحافظی واقعی را زمانی فهمیدم که تو را به خدا سپردم
خداحافظ ای قصه ی عاشقانه
خداحافظ ای آبی روشن دل
خداحافظ ای عطر شعر شبانه
خداحافظ ای همنشین همیشه
خداحافظ ای داغ بر دل نشسته
تو تنها نمی مانی ای مانده بی من
تو را می سپارم به دل های خسته
این دیگه بار آخره دارم باهات حرف می زنم
خداحافظ نا مهربون می خوام ازت دل بکنم
سخته ولی من می تونم سخته ولی من می تونم
این جمله رو اینقد می گم تا که فراموشت کنم