الهی به مردان در خانه ات
به آن زن ذلیلان فرزانه ات
به آنان که با امر روحی فداک
نشینند و سبزی نمایند پاک
به آنان که از بیخ و بن زی ذیند
شب و روز با امر زن می زیند
به آنان که مرعوب مادر زنند
ز اخلاق نیکوش دم می زنند
به آن شیر مردان با پیش بند
که در ظرف شستن به تاب و تبند
به آنان که در بچه داری تکند
یلان عوض کردن پوشکند
به آنان که بی امر و اذن عیال
نیاید در از جیبشان یک ریال
به آنان که با ذوق و شوق تمام
به مادر زن خود بگویند: مام
به آنان که دارند با افتخار
نشان ایزو نه، زی ذی نه هزار
به آنان که دامن رفو می کنند
ز بعد رفویش اتو می کنند
به آنان که در گیر سوزن نخند
گرفتار پخت و پز مطبخند
به آنان قرمه سبزی پزان قدر
به آن مادران به ظاهر پدر
الهی به آه دل زن ذلیل
به آن اشک چشمان کیوان سبیل
به تن های مردان که از لنگه کفش
چو جیغ عیالاتشان شد بنفش
که ما را بر این عهد کن استوار
از این زن ذلیلی مکن برکنار
به زی ذی جماعت نما لطف خاص
نفرما از این یوغ ما را خلاص
به خطّ و خال گدایان مده خزینه ی دل
هزار دوز و کلک در بساط آنان است
زباند پیچی پا تا به گچ گرفتن دست
برای جلب ترحّم ، چه اشکباران است
برای او شده این کار خوب و نان آور
گَهی به کوچه ،گَهی پارک گَه خیابان است
چه شغل بهتر از این که بدون سرقفلی
ویا اجاره بها سود آن دوچندان است
چه نیک گفت ظریفی :گدایی گرننگ است
ولیک شغل پراز سود وگنج ِپنهان است
برای جلب نظرها سرشک غم بارد
چو شُد به خانه ،به ریش من و تو خندان است
کسی که آبروی خویش را معامله کرد
کجا به فکر صفت های پاک انسان است
گدای حرفه ای هرروز چاق و چلّه شود
نحیف آنکه نیازش به لقمه ای نان است
کمک به همچو گدایی ستم به محرومین
هموکه سرخی صورت به ضرب دستان است
اگر به گفته ی «جاوید» نیک تر نگری
یقین شود که گدا همچو گنج ِ پنهان است
مـــــردها کاین گریه در فقدان همســــــــر می کنند
بعد مرگ همســـــــر خود ، خاک بر سر می کنند
خاک گورش را به کیسه ، سوی منزل مـــی برند
دشت داغ سینـــــه ی خـــــود ، لاله پرور می کنند
چون مجانین ! خیره بر دیوار و بر در مــــــی شوند
خاک زیر پای خود ، از گریه ، هــــــی ! تر می کنند
روز و شب با عکــس او ، پیوسته صحبت می کنند
دیده را از خون دل ، دریای احمــــــــر مــــی کنند
در میان گریه هاشان ، یک نظر ! با قصد خیــــــر
بر رخ ناهیـــــــد و مینـــــــــا و صنــــــوبر می کنند
بعدٍ چنــــــدی کز وفات جانگــــــــداز ! او گذشـــت
بابت تسلیّت خـــــــود ! فکــــر دیگــــــر مـــی کنند
دلبری چون قرص ماه و خوشگل و کم سن و سال
جانشیـــــــــن بی بدیل یار و همســـــــر می کنند
کـــــــــج نیندیشید فکــر همســـــــر دیگر نیَند
از برای بچـــه هاشان ، فکر مـــــــادر مـــی کنند
پیامک زد شبی لیلی به مجنون
که هر وقت آمدی از خانه بیرون
بیاور مدرک تحصیلی ات را
گواهی نامه ی پی اچ دی ات را
پدر باید ببیند دکترایت
زمانه بد شده جانم فدایت
دعا کن …
دعا کن مدرکت جعلی نباشد
زدانشگاه هاوایی نباشد
وگرنه وای بر احوالت ای مرد
که بابایم بگیرد حالت ای مرد
چو مجنون این پیامک خواند وارفت
به سوی دشت و صحرا کله پا رفت
اس ام اس زد ز آنجا سوی لیلی
که می خواهم تورا قد تریلی
دلم در دام عشقت بی قرار است
ولیکن مدرکم بی اعتبار است
شده از فاکسفورد این دکترا فاکس
مقصر است در این ماجرا فاکس
چه سنگین است بار این جدایی
امان از دست این مدرک گرایی
پــسر گــفــت بــابــا بــرام زن بگیر
دلــم گـشـتــه در بــنــد زلـفـی اسـیر
پــدر گــفـــت فـــرزنـــد دلــبــنـد باب
دوبـاره بــرایم چـه دیـــدی به خـواب
پــســر گـــفـــت دلـــــداده او شــــدم
اسـیـر دو چــشــم و دو ابــرو شــــدم
پـدر گـفتش ایـن عاشـقیّت عزا است
بـرایـم غم و غصه همچون غـذا اسـت
پـسرگـفـت عــزای تـو شـــادی مــن؟
غــم و غــصه ات عــشــقــبـازی مـن؟
پـدر گـفـت مگر مـغـز در کلّه نیست؟
شب و روز از غصه بَهرم یکی اســت
مـن هـمـچـون خـر لنگ در کار خود
بــمـانـدم کــمـر خــم شــد از بار خـود
بـود هـشـت من رهن نُه ای پسر
شــدم از غــم مـُفــلسی خِــنـگ و خــر
تــو دیـگــر مـَنـه قــوز بــالای قــوز
کــمــی هــم بـه بـدبخـتی ام چشــم دوز
بــمـانــدم چــو مــرغــی اسـیر قفس
بــرایـــم نــمــانـــده دگــر یــک نــفــس
پـسر گـفــت تــا حـل شـود مشکلات
شـوم مــن در ایــن جنگ شطرنج مـات
شــود مــوی مـن همچو دندان سپید
زســر هـرچـه عشق است خواهد پـریـد
تعجب می کند یارم ز رفتاری که من دارم
تصور می کند دیوانه ام یاری که من دارم
نه او هر کس دگر باشد تعجب می کند طبعاً
ز رفتار عجیب و نابهنجاری که من دارم
همه گویند رفتارم عجیب و نابهنجار است
و گاهی مایه شرم است اطواری که من دارم
خودم یکبار رفتار خودم را بررسی کردم
ولی دیدم که معقول است رفتاری که من دارم
و دیشب دست آخر گفتمش با صد زبان بازی:
خودت یارا مرض داری و پنداری که من دارم
همیشه فکر می کردی که من از خویش شک دارم
کنون دیدی بی علت نیست اصراری که من دارم؟
چه خواهی گفت اگر روزی درآری سر ز افکارم؟
که رفتارم شده مشتق ز افکاری که من دارم
کسی دیگر مرا کی می تواند کنترل کردن؟
نباشد دست کس غیر تو افساری که من دارم
برایم آبرو نگذاشتی بی آبرو! شرمی
کنون نقل محافل هاست آماری که من دارم
نه پولم می دهد نه احترامم پاس می دارد
طلبکار است خود گویی بدهکاری که من دارم
تمام سالمندان از پرستار جوان گویند
ولی صد سال سن دارد پرستاری که من دارم
خوشا آنان که دانشجـــــــــــو ندارند
دوتا اینــــــسو دوتا آنــــــسو ندارند
که از شهریه ها غمــــــــــباد گیرند
چو پولـــــــی تا نوک پــــارو ندارند
هر آن کس را که دیدی هست دلشاد
بدور از نالــــــــــــه و اندوه و فریــاد
بـدان فرزنـد ایشان نیــــست راهـــی
پـدرجـان ، سوی دانشـــــــــگاه آزاد
غـــــذایش را بجــــــــز کوکو ندیـــدم
به زیر پاش یک زیلـــــــو ندیـــــــدم
درون خانـه اش را هرچه گشــــــتم
به غیـر از پنـــــــــج دانشـجو ندیــدم
یکی از بزرگان اهل تمیز
حکایت کند از زنی تند و تیز
که غرید روزی چنان شیر نر
به داماد خود این چنین زد تشر
الهی که پنچر شود چرخ هات
عوارض دوچندان بیاید برات
کُت و کفش و شلوار و حتی کــُلات
بگیرند از بابت مالیات
الهی کوپن هات باطل شود
ویا کارت بنزین تو ول شود
خورَد فـُرم چک های تو دم به دم
نیاید به یادت دم و بازدم
بمانی درهجران شیر پگاه
زچاله در آیی بیفتی به چاه
الهی ز نفرین من چون کدو
شود کلّه ات عاری از تار مو
شده آهو از دست تو خون جگر
الهی که ارُیون بگیری پسر
چنین لعبتی که به تو داده ام
مگر از سر راه آورده ام؟
به داد و هوار و به صد اخم وتَخم
گرفتی ز دردانه ام زهر چشم
تو ای مردک تنبل ِ بی بخار
وبا قدّ دیلاق ِ مثل چنار
نه در ظرفشویی کمک می دهی
نه پولی برای بزک می دهی
نه شلوارهایش اطو می کنی
نه رخت و لباسش رفو می کنی
برایش نه اصلاً طلا می خری
نه او را به کیش و دبی می بری
لذا چون که براو جفا می کنی
وپنهان زمن در خفا می کنی
به ناچار در منزلت مستقر
شوم چند هفته و یا بیشتر
که گیرم تو را خوب زیر نظر
شوم از کَم وکیف تو باخبر
چو داماد بشنید این گفته را
به مادر زن خویش داد این ندا
از امروز من نوکرش می شوم
اگر هم بخواهی خرش می شوم
به پختن به شستن به رُفتن کمر
ببندم چنان که بیفتم دَمر
چپ و راست اورا کمک می کنم
خودم دخترت را بزک می کنم
دبی چیست اورا پکن می برم
هوایی و یا با ترن می برم
بخت من خواب است بیدارش کنید
گر که بیمار است تیمارش کنید
مانده ام این بخت است یا بَختَک است
چون مُدام از بهر من در جُفتک است
موقعی که بخت را قسمت نمودند بر بشر
رانده گشتم از درش با تیپا و توپ وتشر
مرغ بخت از بام من تا بی نهایت پر کشید
بر در بختم زمانه با ملات آستر کشید
آب دریاها ز بختم خشک گردد چون کویر
گر که صد تا نان خَرم هر صد عدد باشد خمیر
گر کلنگی آید از سوی سماوات خدا
می خورد بر فرق من ، فرق سرم گردد دوتا
گر ببارد سیل رحمت از فراز آسمان
قطره ای از آن نبارد بر زمین خُشکمان
گر نظر بر زر کنم مس می شود از بخت من
دُر و گوهر می شود خر مُهره ای در دست من
چون به باغ اندر شوم گل های آن پژمرده اند
بلبلان برتارک سبز درختان مرده اند
گر بکارم دانه های گندم و جو همچنین
می زند از بخت من خرزهره سر از این زمین
گر زند همسایه ام میخی به دیوار اتاق
می شود آوار برفرق سرم الوار تاق
داد مجنون بهر لیلی یک ایمیل
گفت ای از هجر تو اشکم چو سیل
ای به قربان قد و بالای تو
من فدای قامت رعنای تو
ناز کم کن ای نگار ناز دار
قهر با من نیست انصاف ای نگار
خواسته ای میرزا قلمدونت شوم
واله و شیدا و حیرونت شوم
گفته ای نامه ز ایمیل بهتر است
دستخط یار دیدن خوشتر است
لیک دور نامه لیلی جان گذشت
دوره ی ایمیل یا ایکارد گشت
نامه جانم مال عهد بوق بود
راز دار عاشق و معشوق بود
ناخن تو چون که گشته مانیکور
خط چشمت چشم ها را کرده کور
نامه بهر تست دیگر املی
ای نگار دلربای سوگلی
گشته چت دیگر به جایش جانشین
دوره ی ایمیل گشت ای نازنین
فیبر نوری گشته دیگر این زمان
جانشین کفتر نامه رسان
بهر تو ایمیل خیلی بهتر است
لایق عاشق کشان دلبر است
اسب همت را تو اینک هی بکن
بهر مجنون یک ایمیل ریپلی بکن
جوف آن بفرست اتچ های قشنگ
فایل های جور واجور و رنگ وارنگ
عشق من آنلاین تست ای مهربان
صبح و ظهر و عصر و شب در هر زمان
آف مسیجت می فرستم دمبدم
تا که مهر افزون کنی و ناز کم
این ایمیل را کپی پیست در هارد کن
از برای عاشقان فوروارد کن
با خیال راحت ای یار ملوس
چون که دارد این ایمیل آنتی ویروس
تِر ِیـنِـر ِ دل ِ تو رو از اینترنت می گیرم
سِـیو نکنی عشق منو بدون که من میمیرم
نیترو نزن وقتی که چند دقیقه با من راه میای
گاد موودِتو کلوز کن و به من بگو چی می خوای
لـَست و ِرژ ِن ِ نگاه تو عجیب دلم رو برده
انگاری آلوده شدم آنتی ویروسم مرده
فایر والم هر جا بری مواظبت می مونه
پسورد ِ عشوه هات رو از توی نگات می خونه
هر وقت میگم ریجـِستـِرم بکن می گی نمیشه
چطور کسی بی اَکسپ و اینقدر بی جنبه میشه
اِرور نده نگو رَمـِت خیلی پایینه انگار
دیلیت نکن شرت کاتم و نگو خدا نگهدار
فولدر ِ نامه هامو تو نریز تو سطل آشغال
دابل کلیک نکن روی ِ دکمه ی ِ آن اینستال
باشه کوییتم کن و هی بهم بگو دیوونه
فکر کن که گیم اوور شدم کار دلم تمومه
حرفای گریه دار نمی پسندین
می خواید یه جک بگم کمی بخندین
خوشا به حال اون که تو محلش
هوای عاشقی زده به کلش
کسی که قلبش اتصالی داره
می دونه عاشقی چه حالی داره
با اینکه سخته باز دلنشینه
طپش طپش وای از طپش همینه
عاشق شدن شیدایی داره والا
خاطر خواهی رسوایی داره والا
وقتی طرف تو کوچه پیدا می شد
توی دلت یه باره غوغا می شه
صدای قلبت اونقدر بلنده
که دلبرت می شنوه و می خنده
می خوای بگی فدات بشم الهی
می گی که خیلی مونده تا سه راهی
میخوای بگی عاشقتم عزیزم
می گی که من عاعا،عاعا چی چی زم
می خوای بگی بیام به خواستگاریت
می گی هوای خوبی داره ساری
کوزه ی ضربه دیده بی ترک نیست
حال طرف هم از تو بهترک نیست
می خواد بگه بیا به خواستگاریم
میگه که ما پلا ک شصت و چهاریم
اول عشق و عاشقی نگاهه
نگاه مثل آب زیر کاهه
بین شماها عشق و میشه فهمید
از توی نگاها عشقو می شه فهمید
عشق شما آتیش زیر دیگه
نگاه آدم که دروغ نمی گه
نگاه می گه عاشقتم به مولا
به قلب من خوش امدی بفرما
یک شبی لیلی دلش آمد به درد
عاشق بیچاره را احضار کرد
گفت : اول یک طبیبی کن خبر
بعد از ان هم انچه میگویم بخر
داد دستش صورتی با لابلند
نام اشیائی بر ان بنوشته چند
گفت : باید سکه های ناب ناب
بهرم اری تا غروب افتاب
یک النگوی طلا یک سینه ریز
طوق مروارید و گردنبند نیز
دستبندم از برلیان می خری
با دو گردنبند و سه انگشتری
ساعت بسیار زیبا از طلا
زود بهر من بخر ای ناقلا
دستکش با کیف و کفش وروسری
کن فراهم تانخوردی تو سری
در سر راهت بخر یک کادیلاک
بهر لب رژ بهر ناخون نیز لاک
عطر پاریس از برایم کن ردیف
مانتوی اعلا به رنگ کفش وکیف
خواهی ارباشم همیشه من زنت
تا ابد گردم وبال گردنت
کاخ در لندن بخر از بهر من
با گل و گلدان استخر و چمن
بابت مهریه ده میلیون دلار
زود کن اماده و آن را بیاور
از جمع من تا ضرب تو
راهی به جز تفریق نیست . . .
دلخوش به مجذورم نکن
اینجا مگر تقسیم نیست . . .
به رادیکال عشق بیا
تا بشکند توان من . . .
چیزی نچرخد بهتر است
سینوس من آلفای تو . . .
وای دو اگر عاشق شود
بی پرده ایکس دو می شود . . .
چیزی شبیه معجزه
با جذر ممکن می شود . . .
گر ایکس داری در سوال
جایی برای ترس نیست . . .
در انتهای مسئله
دیگر مجال بحث نیست . . .
شدم بیدار از خواب و خماری
برایم سفره ای الوان گشودند
به آن هر لحظه چیزی را فزودند
برنج و مرغ و سوپ وآش رشته
سُس و استیک با نان برشته
خلاصه لقمه ای از هرچه دیدم
کمی از این کمی از آن چشیدم
پس از آن ماست را کردم سرازیر
درون معده ام با اندکی سیر
وختم حمله ام با یک دو آروغ
بشد اعلام بعداز خوردن دوغ
سپس یک چای دبش قند پهلو
به من دادند با یک دانه لیمو
خلاصه روزه را آغاز کردم
برای اهل خانه ناز کردم
برای اینکه یابم صبر و طاقت
نمودم صبح تا شب استراحت
دوپرس ِ کلّه پاچه با دو کوکا
کمی یخدر بهشت یک خورده حلوا
به افطاری برایم شد فراهم
زدم تو رگ کمی از زولبیا هم
وسی روزی به این منوال طی شد
نفهمیدم که کی آمد و کی شد
به زحمت صبح خود را شام کردم
به خود سازی ولی اقدام کردم
به شعبان من به وزن شصت بودم
به ماه روزه ده کیلو فزودم
اگرچه رد شدم در این عبادت
به خود سازی ولیکن کردم عادت
خدایا ای خدای مهر و ناهید
بده توش و توانی را به« جاوید»
که گیرد سالیان سال روزه
اگرچه او شود از دم رفوزه
عشق یعنی اینکه تو باور کنی
می توانی یک نفر را خر کنی
کذب را هنگام فعل مخ زنی
آنچنان گویی که خود باور کنی
با دروغی جور شد گر امر خیر
راست را هرگز مبادا شرکنی
عشق همچون طایری توخالی است
راست گر در آن رود پنچر کنی
می شود چون موم در دستت اگر
از خودت حرف قلمبه در کنی
می توانی گر چه هستی بی سواد
شعرهای خوشگلی از برکنی
خیز و جهدی کن چو حافظ تا مگر
وصف جام و باده و ساغر کنی
بعد یک مقدار تمرین، کذب محض
می شود جاری چو لب را تر کنی
می شود او عا شق تعریف هات
اندکی لب را اگر ترتر کنی!
نزد اختر چون که بنشینی مباد
وصف چشم و ابرو ی زیور کنی
پیش زیور نیز چون هستی مباد
نقل رنگ گیسوی آذر کنی
روی هم رفته نباید پیش زن
صحبت از معشوقه ای دیگر کنی
از دروغت خار گل میگردد و
می شود تقدیم یک بهتر کنی
گر پسر هستی بیابی دختری
یا اگر هم دختری، شوهر کنی
اینچنین عشقی است عشق پرفروغ
زندگی روی ستون ها ی دروغ
چه حاجتى به قاصد و پست و پیک؟
عیال نازنین، سلام علیک
با خط و نامه هم اگه بتونم
به خدمتت سلام مى رسونم
رفتى و دوریتو بهونه کردم
سلام گرم و عاشقونه کردم
دلت که سرد و خسته بود و غم داشت
سلام گرم و عاشقونه کم داشت
هم آشیون من تو این لونه اى
کفتر جَلد بوم این خونه اى
پرهاتو چیدم که یه وَخ با پرت
پر نکشى پیش پدر مادرت
تو بى خبر رفتى و پر خریدى
تا چشم به هم زدم، یهو پریدى
پرزدى و توخونه کاشتى منو
دلت اومد تنها گذاشتى منو؟
با اینکه تو همین دهات و شهرى
با من دو ماه آزگاره قهرى
نیومد از تو نامه اى، کلامى
نه تو پیام گیرمون، پیامى
بهم ندادى از موارد ذیل
نه آى دى و نه پى ام و نه اى میل
هیچ نمى گى شوهرم الان کجاست؟
تاج سرم، سرورم الان کجاست؟
هیچ نمى گى موهاشو کى مى جوره؟
هیچ نمى گى رخت هاشو کى مى شوره؟
هیچ نمى گى خورد و خوراکش چیه؟
وصله رخت چاک چاکش چیه؟
دورى تو، پاک خل و دیوونم کرد
بیا و پر بزن به خونه برگرد
گفتم غم تو دارم
دادم نشان زبانی
گفتم چرا چنینی؟!
گفتا مگر ندانی؟
پرسیدمش مگر چیست؟
گفتا ز عاشقان نیست!
گفتم ولی تو عشقی!
گفتا بده بمن بیست
خندید و رو نهان کرد
گفتم مده عذابم
گفتا تو خود عذابی!
گفتم بیا بخوابم
گفتا به نیشخندی
بینی مرا بخوابی !
گفتم اسیر عشقم
گفتا پی جوابی؟!
گفتم سزایم این نیست
گفتا جهان چنین است
گفتم تو بی وفایی !
گفتا دل تو بشکست؟
گفتم نمانده قلبی
گفتا مگر جز این بود؟
گفتم تو دل شکستی
گفتا غمت همین بود !
ای داد از این جماعت در عاشقی چه رندند!
این بیوفا از اول قلب مرا ز جا کند !
تو نگات شبیه شیشه
عشق من یه تیکه خورشید
عشق تو دویست و شیشه
من نگام دربدر تو
تو حواست پیش بنزه
کاش از اول می دونستم
توی چشمای تو لنزه
تو مال جردنی و من
بچه یه جای آبادم
آره تو end کلاسی
اما من خیلی بی کلاسم
زن من نمی شی اما
می ری دنبال یه حمال
اما چشم به رات می مونم
همه سالو با آبسال
تو شبای بی ستاره
مثل جنگلای دوری
تو موهات خیلی قشنگه
سرتو با چی می شوری؟
خوب می دونم اگه بازم
مانتوی گلی بپوشی
جلو پات نگه می داره
وانت میوه فروشی !!!
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
کاسب پیر دگر باره جوان خواهد شد
منو تو غم زده ازاین همه خرج
لیکن او صاحب یک سود کلان خواهد شد
موسم دل دخوری و گیجی آن اهل حقوق
وقت بشکن زدن پیشه وران خواهد شد
حرف عیدی نزنی پیش خسیس الدوله
که کند سکته ودرخاک نهان خواهد شد
شعر عید . طنز عید . خنده بازار عید . مطالب طنز برای عید نوروز . مطالب جالب برالی عید نوروز . ته خنده برای عید . شعر خنده دار و شعر مسخره